سامیار جونسامیار جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه سن داره

پسر زمستانی

شب یلدا

نفسم: شب جمشیدو جامش شب بوسه به خاکش شب حافظ و سعدی شب پازسی و مادی شب آخر آذر شب پاک و منور شب آرش وآتش شب مهروسیاوش شب پاک و اهوراست شب مژده و یلداست عزیز دلم،کوچولوی من،به آریایی بودن خود ببال که تو در ایران ،سرزمین کوروش زاده خواهی شد.سرزمینی که مردان و زنان بزرگی را به خود دیده است ...سرزمینی که مردمانش نماد عشق و آزادگی است. پسرم،اولین یلدای زندگیت مبارک ...
30 آذر 1393

شعری که پدر برای پسر سرود

من عدسم من عدسم/ با مامانم هم نفسم/ پیش شما همه کسم/ یه چند ماهی تو قفسم/ وقتش که شد/ با شادی و  عشق و صفا سر میرسم/ شاعر :بابا مسعود  و این جوری شد که ما شما رو عدس صدا می کنیم...   ...
15 آذر 1393

دادن خبر بارداری به بابا مسعود

شنبه 18 خرداد: فرشته ی کوچولوی من: بعد از اینکه جواب مثبت آزمایش رو شنیدم ،یه عالمه  تو تنهایی خوشحالی کردم و بعدبا عجله لباس پوشیدم و به سمت آزمایشگاه رفتم و برگه آزمایشم رو گرفتم.هنوز تو شوک بودم...نمی دانستم باید چی کار کنم ...هم تو شوک بودم و هم می خواستم بابایی رو حسابی سورپرایز کنم...اما چطوری آخه؟؟؟ فکری به سرم زد و رفتم 2 شاخه گل رز خریدم و بعد هم یه پستونک سبز رنگ از داروخانه گرفتم و به خونه برگشتم... پستونک رو به روبان گلها آویزان کردم و یه یادداشت برا بابایی نوشتم.همه رو گذاشتم رو میز بابا مسعود و منتظرش نشستم.گوگولی مامانی دل تو دلم نبود.آخه تو ابرها داشتم سیر می کردم.راستی از هدیه هاتم فیلم گرفتم و ...
15 آذر 1393

اولین احساس مادرانه

شنبه 18 خرداد 93: کوچولوی مامان: ساعت 11 صبح رفتم آزمایش BETA HCG دادم .خانم پرستار گفت : تا یه ساعت دیگه جواب آزمایش حاظر می شه.خیلی دلم می خواست جواب آزمایشم مثبت باشه اما چون هفته پیش آزمایش خونگی منفی بود ،یه جورایی به جواب مثبت امیدوار نبودم...منتظر جواب آزمایشم نموندم و به خونه برگشتم و خودم رو با کارهای خونه سر گرم کردم...ساعت یک شد که به آزمایشگاه زنگ زدم -ببخشید جواب آزمایش من آماده هست؟؟ -بله  -میشه بگید جواب آرمایش چیه؟؟ -مبارکه مثبته شوکه شدم..خوشحال شدم...قلبم لرزید...گریه کردم...واقعا از مثبت بودن جواب آرمایشم جا خوردم.. وای خدای مهربان من... یعنی من الان یک  فرشته کوچولو تو ...
15 آذر 1393
1